ماموستا هژار
نویسنده، محقق، مترجم و شاعر نامدار، استاد عبدالرحمن شرفکندی مشهور و متخلص به «هژار»سال ۱۳۰۰ ﻫ ش در شهر مهاباد دیده به جهان گشود.
دوران طلبگی ماموستا هژار در جوانی
از راست:پیشواقاضی محمد-ماموستاهژار-ماموستاهیمن
سال ؟-خانقاه شیخ برهان
او زمانی که پا به سن جوانی گذاشت، لذت دانستن را دریافته و عاشقانه به دنبال کسب علم بود. اما پدرش نگهانی در گذشت و بار سنگین مسؤلیت مراقبت و پرورش خواهر وبرادران صغیرش را بر دوش او-که هفده سال بیشتر نداشت-نهاد؛ در حالی که از خود مختصری ملک و انبوهی قرض بر جای گذاشته بود. هژار ناچار درس و تحصیل را رها کرد و به کسب و کار روی آورد و با تلاش بسیار توانست سروسامانی بگیرد و به نان و نوایی برسد. زن گرفت وبه قول خودش فرشتهی رحمتی به خانه بُرد که در سایهاش آرامش یافت و در کنارش سختی و خستگی کار روزانه را از یاد برد. اما ستارهی بلند بخت او بزودی افول کرد و پس از دو سال، دست اجل مونس دلسوزش را از وی گرفت.
با همهی مشکلات شهرنشینی، به مهاباد نقل مکان کرد، چرا که برادران، وقت مدرسه رفتنشان فرا رسیده بود و او به هیچ روی راضی نمیشد که بیسواد بمانند و از طرفی هم جز در شهر امکانی برای تحصیل ایشان وجود نداشت.
اثر استاد سمکو پاکزاد
نیاز به امکانات بیشتر موجب شد که کسب و کارش را رونق بیش تری بدهد. هنگام برداشت محصول، از کشاورزان بوکان و روستاهای اطراف گندم و توتون میخرید و به تبریز میبرد و میفروخت. همجنین گاو و گوسفند نیز معامله میکرد و به کار کشاورزیش هم میرسید. به این ترتیب پس از مدتی وضع مالیش خوب شد؛ در شهر خانهای خرید و به سر و وضع بچهها رسید. بار دیگر ازدواج کرد و این بار نیز زنی بسیار فداکار ومهربان نصیبش شد.
از ازراست:ماموستاهژار-....-ماموستاهیمن-فرانسوا حریری
ناگفته نماند که با همهی گرفتاریها، علاقهی شدید عبدالرحمن جوان به زبان و ادبیات کردی چنان بود که تا آن سالها، بسیاری از دواوین شعرای کرد زبان را خوانده بود و بیشتر آنها را از حفظ داشت. به علاوه از همان سنین نو جوانی در خود استعداد و توان شعر سرودن را میدید؛ اما مخالفتهای شدید پدرش، او را از شاعر شدن باز داشته بود.
در اوایل دهه ى 1320، در کردستان (سازمان احیاى کردستان) که بعدها به «ژ- ک» مشهور شد، به وجود آمد. این سازمان در سال 1322 اقدام به تأسیس و نشر مجله ى کردى زبان «نیشتمان» (میهن) نمود. «هه ژار» از نخستین شماره با این مجله همکارى داشت و نام وى همواره مانند یکى از فعالان کمیته انتشاراتى این مجله به چشم مىخورد. وى با جراید دیگر کردى نیز همکارى داشت، همچنین نوشته هاى وى نه تنها در جراید حزبى بلکه در ماهنامه ى «کوهستان» که در تهران از سوى اسماعیل اردلان منتشر مىشد، به چاپ مىرسید. در دوران زمامدارى حزب دمکرات و به وجود آمدن جمهورى کردستان «هه ژار» به لقب «شاعر ملى کرد» مفتخر شد.
از راست:ماموستا هژار-.......-ماموستا عبدالرحمن ذبیحی-.......-......-سینم بدرخان-........
برلین-1336
در یکی از مأموریتهایش که از سوی قاضی محمد در سقز به سر میبرد و مشغول مذاکره با افسران ارتش بود؛ پس از تسلط قواى حکومت وقت بر منطقه ى مهابادهمه چیز عوض شد و دستور بازداشتش رسید و محترمانه زندانی شد. در زندان سرهنگ غفاری از او خواست تا اظهار پشیمانی کند و جان سالم به در برد؛ نپذیرفت و اعلام کرد که آماده است تا در راه عقیدهاش کشته شود. باری پس از دو ماه حبس در سقز، خواستند او را به مهاباد منتقل کنند که در فرصتی گریخت و پس از روزها پیاده روی در برف و سرما، از مرز عبور کرد و وارد خاک عراق شد. . آنجا در منزل شیخ لطیف فرزند شیخ محمود حفیدزاده سکنى گزید و سپس به بغداد عزیمت و در آن شهر به کارهایى چون عکاسى و روزنامه نگارى پرداخت.
از راست نفر اول
ایستاده از راست:شهید ملا سید رشید-ماموستا هژار-ماموستا هیدی-امیر قاضی
وسط از راست:زاگروس شرفکندی-مصطفی شرفکندی(فرزندان ماموستا هژار)
ردیف اول از راست:سید رحمن.....-احمد دشتی
در همان ایام بر اثر ابتلاء به بیمارى سل (در سال 1327 ) براى معالجه راهى لبنان شد و در بیمارستان مسلولین واقع در جبل لبنان بسترى گردید. دو سال و اندى در بیمارستان ماند تا رفته رفته حالش رو به بهبود گذاشت.
از چپ:......-فرانسوا حریری-ماموستا هژار-.......
خواکورک -سال1365
این بیمارستان کتابخانهی بزرگی حاوی کتابهای ارزشمند عربی داشت .هژار دو سال و چند ماه در آنجا به سر برد و در این مدت بیشتر اوقاتش را به مطالعه گذراند و اطلاعات و معلوماتش را در زمینهی زبان و ادبیات و تاریخ عرب تکمیل کرد؛ طوری که چون بهبود یافت و به عراق بازگشت به عضویت در مجمع علمی آن کشور درآمد و مجال یافت که به تحقیق ومطالعهی بیشتری بپردازد و به علاوه برخی از اشعار و مقالاتش را منتشر سازد.
از راست:.......-ماموستا هژار-جلیل جلیلی-......
باکو-سال1340
از روزی که ایران را ترک کرده بود ۹ سال میگذشت و اکنون برای نخستین بار ظرف این مدت، امکانی فراهم آمده بود که زن و فرزندش را پیش خود بخواند؛ تا پس از سالها در کنار هم قدری بیاسایند. آن روزها پسرش ۶ ماه بیشتر نداشت و حال که ۹ سال دارد پدرش را نمیشناسد. وآنگهی چون علت غیبتش را درک نمیکند از او گریزان است. اما این تیرگیها اندک اندک زدوده شدند و خانواده بار دیگر رنگ خوشبختی را به خود دید.
در آن سالها نوری سعید نخست وزیر عراق بود و حکومت پلیسی وفشار و سانسور بیداد میکرد. دیری نپایید که روحیهی ظلم ستیزی وقلم توانای هژار او را در شمار مخالفان حکوت در آورد و چون به هیچ روی حاضر به همکاری با دستگاه نشد، ناگزیر پیش از آنکه دستگیر شود، همسر و دو فرزندش را به یکی از دوستان سپرد و خود مخفیانه به کردستان سوریه گریخت. در آنجا ضمن فراگیرى لهجه کردى کرمانجى، اقدام به برگردانیدن کتاب مم و زین اثر"احمد خانى" به لهجه ى سورانى نمود. «هه ژار» پس از اقامت دو ساله در سوریه راهى مصر شد. از آنجا به شوروى رفت و در باکو به عضویت در آکادمى علوم آذربایجان شوروى درآمد و بخشى از سروده ها و اشعارش به ترکى در آن دیار انتشار یافت.
پایین نفر اول از راست
در تابستان سال 1337، عبدالکریم قاسم در کشور عراق کودتا کرد و زمام امور را به دست گرفت. پس از چندی ملا مصطفی بارزانی نیز از شوروی به عراق بازگشت و برابری حقوق کرد و عرب را در آن کشور مطرح کرد. هژار بیدرنگ به عراق بازگشت و بدو پیوست. و از این تاریخ به مدت هفده سال در کنار بارزانی بود و از نزدیکترین یاران و مشاوران او به حساب میآمد.
داستان زندگی هژار در عراق، سراسر حکایت تحمل فقر و محرومیت در عین آزادگی است. ماجرا پشت ماجرا و پر از فرازو نشیب. سالها با نام مستعار (عزیز قادری)زیست و برای گذراندن زندگی، به انجام سختترین کارها دست زد. از کارگری و سرعملگی در بیابانهای گرم و سوزان جنوب و غرب عراق گرفته تا خدمتکاری منازل و حمل بارهای مردم. اما در این وضعیت نیز از مطالعه دست نکشید و همواره بخشی از مختصر دست مزدش را به خرید کتاب اختصاص میداد. تا آنکه در سال 1354 نهضت کردستان عراق شکست خورد و شمار فراوانی از کردهای عراقی ناگزیر به ایران پناهنده شدند. به اصرار بارزانی، هژار نیز به ایران بازگشت و به شفاعت بارزانی ساواک پروندهی سی سال گذشتهاش را دوباره نگشود. او را مانند دیگر پناهندگان در عظیمیهی کرج سکنی دادند و بدین ترتیب برای چندمین بار و این بار در سر پیری، باز زندگی را از صفر شروع کرد و برای تأمین معاش و گذران زندگیِ خود و فرزندانش، به تکاپو افتاد. در دانشگاه تهران ترجمهی مجموعهی قانون در طب، تألیف ابو علی سینا را به او پیشنهاد کردند و قرار شد اگر از عهدهی این کار برآمد، دستمزد مختصری بگیرد. با ترجمهی اولین کتاب از این اثر، در محافل علمی وادبی راه پیدا کرد و به عضویت فرهنگستان زبان فارسی در آمد.
ازراست:ماموستا هژار-........-ماموستا هیمن
«هژار» با استاد «هیمن» در ایجاد و تأسیس مرکز نشر فرهنگ و ادب کرد"انتشارات صلاح الدین ایوبى "و نشر مجله ى کردى «سروه» فعالیت تنگاتنگی داشتند.
تخلص «هژار» را برگزید که به معنی درویش و بینواست و با خود عهد کرد که هیچگاه به خاطر مال و مقام، دست به قلم نبرد و جز در راه مبارزه با ظلم و جهل شعر نگوید.
اشعار نغز و دل انگیز «هژار» به زودی به دلها راه یافت و وارد زبان خاص وعام شد. از سوی قاضی محمد «شاعر ملی» لقب گرفت و نخستین دیوان اشعارش- که ﺋاله کؤک نام داشت- چاپ و منتشر گردید و به زبان آذری نیز ترجمه شد و انتشار یافت. قاضی او را بسیار ارج مینهاد و چیزی نگذشت که در شمار دوستان و نزدیکان وی در آمد و در صحنههای سیاسی آن دوران فعّالانه حضور پیدا کرد.
ماموستا هژار-ابراهیم قزاق
با پیروزی انقلاب در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ﻫ ش مجال آن را یافت که در زمینهی کار مورد علاقهاش، یعنی تحقیق دربارهی زبان و ادبیات کردی به فعالیت بپردازد وی در این سالها از جنبهی ادبی و فرهنگی بیشترین استفاده را از عمر عزیزش ببرد و با تلاشی سخت و خستگی ناپذیر، بیشتر ساعات شبانه روز را به تحقیق و تألیف و ترجمه مشغول بود. و در سایهی این کار پیگیر، آثار ارزشمند و کم نظیری را در زمینههای مختلف علمی و ادبی و فرهنگی، از خود به یادگار گذاشت؛ که از جملهی آنها شرح دیوان اشعار شیخ احمد جزیری، ترجمهی دورهی کامل قانون ابن سینا در هفت مجلد، گرد آوری فرهنگ جامع لغات کردی به کردی و فارسی، زندگینامهی خودش و با لاخره ترجمهی کامل قرآن کریم به کردی را میتوان نام برد.
همراه با خانم رضوان متوصل
اما کار مداوم و بیخوابی بسیار و بیتوجهی به تغذیهی صحیح و عدم مداوای اصولی، بیش از پیش جسمش را میگداخت و توانش را میکاست؛ تا آنکه سرانجام در روز پنجشنبه دوم اسفند ماه سال ۱۳۶۹ ﻫ ش در کرج، جان پاکش به جوار یار شتافت و بدرود حیات گفت.
جنازهی استاد را به مهاباد منتقل کردند و در حالی که شهر در ماتم نشسته بود و جمعیت انبوهی از دور و نزدیک برای وداع با وی گرد آمده بودند، با تجلیل بسیار تا گورستان بداغ سلطان مشایعت شد(مسعود بارزانی ،رییس جمهور کنونی اقلیم کردستان عراق نیز حضور داشت)ودر کنار استادهیمن و ملا غفور به خاک سپرده شد.
ازراست :رسول رش احمدی-ماموستا ملاغفور دباغی-ماموستا هژار
در رثای استاد هژار شعرهای فراوان سوزناک سرودهاند که ذکر آنها در مجال این گفتار نیست و اینجا تنها به نقل سه بیت از استاد محمد قاضی، شاعر و مترجم نامدار اکتفا می شود؛ با این توضیح که در روز بزرگداشت شادروان استاد هژار در تهران، باران تندی باریدن گرفته بود و شاعر با ورود به مجلس، فی البداهه چنین سرود:
شگفت نیست اگر آسمان بگرید زار زداغ مرگ عزیزی بزرگ همچون هژار
هژار مرد شریف و بزرگوار که بود حساب فضل و کمالش برون زِ حد شمار
نهاد داغ بزرگی به قلب ملت کرد پس از هزاران داغ این سپهر کج رفتار
همراه با استاد محمد قاضی
داستان زندگی استاد عبد الرحمن شرفکندی «هژار» حکایتی است که از دو جنبه جای تأمل دارد:
نخست از نظر ادبی و فرهنگی:
هژار در ۲۴ سالگی از سوی قاضی محمد به عنوان شاعر ملی کُرد لقب گرفت که این خود نشانگر میزان استعداد و توانایی وی در آن سن و سال بود و اگر اشعارش را از جملهی ارزشمندترین آثار منظوم در زبان و ادبیات کردی به حساب نیاوریم و آنها را در شمار بهترینها نگذاریم، شاید حق مطلب را ادا نکرده باشیم؛ اما نثر او بحث دیگری است. قلمش افقهای تازهای را بر روی زبان و ادبیات کردی گشود و اهل فن خدمت وی را به این زبان تنها با آثار و خدمات شیخ سعدی علیه الرحمه در مورد زبان فارسی مقایسه میکنند. نثر هژار در عین آنکه بسیار بیتکلف و روان است، به تناسب موضوع، وزن وآهنگی خاص دارد که حاکی از ذوق سرشار نویسنده و احاطهی فوق العادهی وی بر این زبان است.
همچنین در تاریخ ادبیات معاصر زبانهای فارسی و عربی هم، نام هژار نامی آشنا یی است. استاد پس از هزار سال، قانون ابن سینا را از آن عربی معما گونه، به فارسی روان و یکدستی ترجمه کرد و تحسین همگان را موجب گردید.
دوم از بعدسیاسی و اجتماعی :
سَرِ نترسی داشت و به مدد اراده و پشتکارش، با قدرت و استحکامی ستودنی در صحنههای سیاسی دورانهای مختلف تاریخ معاصر کردستان، با وجود حساسیت و مخاطرهی بسیار، فعالانه حضور مییافت و خوف به دل راه نمیداد و سهل است که با وجود آن همه فقر و رنج و بیماری و آوارگی، هیچگاه در دام مال و مقام نیفتاد و بر سر ارزشهای اعتقادیش معامله نکرد، بلکه تا آخر عمر در این راه دچار تردید و دو دلی نیز نشد و قدم و قلمش را با سستی و کم کاری آشنا نساخت. این خصیصهی استاد ضمن آنکه موجب ابتلایش به انواع سختیها و گرفتاریها شده بود، پس از سالها، شهرت و محبوبیت ویژهای را برایش به ارمغان آورده و او را یکی از محبوبترین چهرهها نزد بزرگ و کوچک قومش گردانده بود.
از چپ:ماموستا هژار-عبدالله شرفکندی-.....رسولی
اما همهی این امتیازها در مقایسه با اخلاقیات استاد، بینمود بود؛ چرا که با آن همه ارج و منزلت علمی و فرهنگی و با آن موقعیت والای اجتماعی، کمترین نشانی از خودپسندی و غرور نداشت و بر عکس هرچه قدمهای بزرگتری بر میداشت، خود را کوچکتر مییافت و به هر اندازه مقام علمی و ادبی و اجتماعیش بالاتر میرفت، خاکیتر میشد. اُستاد نه تنها به اخلاق بلکه مهمتر از آن به باور نیز متواضع بود. از دروغ بیحقیقتی نفرت داشت و تملق و ریا و چاپلوسی را هم فرزندان خلف دروغ مینامید. ثروت و مال دنیا در نظرش قدر و قیمت زیادی نداشت ودر اندیشهی بود و نبودش نبود.
باری، داستان زندگی هژار، حکایت وفاداری به محرومان ودشمنی با زور مداران است که نتیجهاش برای او عمری فقر و محرومیت و درد و رنجِ در غربت زیستن و در عین عشق به وطن داشتن، ناچار از آن گریختن بود. آنچنان دل در گرو حق نهاده و سر در راهش گذارده بود که در راه آن محاسبه نمیدانست و مصلحت نمیشناخت. دریایی از استعداد و توانایی و معلومات در وجودش گرد آمده بود و اگر اراده میکرد و چشمهای از آن را در طریق عافیت طلبی مصرف مینمود، بزودی به همه چیز میرسید؛ اما او هرگز به این «چیز»ها وقعی نمینهاد و این توان استثنایی را در راه ظلم ستیزی و جدال با ارباب بیمروت زر و زور، طوری به خدمت گرفته بود که نامش، کلامش و پیامش همواره دل و دماغ آنان را آزرده میساخت. و خود در حالی که گریزان از سایهی شوم استبداد، غالبا در دیار غربت، دست به گریبان با فقر و بیماری، برای امرار معاش ناچار به انجام کارهای سخت و طاقت فرسا بود، میسوخت و میساخت وگردن بر میافراشت.
سال 1365
-از راست:عبدالله شرفکندی-ماموستاهژار-ماموستا احمد قاضی -ماموستامحمد ماملی(آرمان و ژینو داودی)
آثار استاد هژار :
۱-ههنبانه بورینه یا فرهنگ کردی-فارسی (فرهنگ کردی به کردی و فارسی)، چاپ تهران، سروش، ۱۳۶۹ ه ش.
۲-چێشتی مجێور (شلم شوربا)
۳-ئاڵەکۆک (برگ سبز) دیوان اشعار، چاپ تبریز، سال ۱۳۲۴ ه. ش.
۴-بهیتی سهرەمهر، منظومهای شامل طنزهای اجتماعی، چاپ سوریه، ۱۹۵۷ میلادی
۵-مەم و زین (ترجمه مم و زین از کرمانجی به سورانی)
۶-بۆ کوردستان ( برای کردستان، دیوان اشعار چاپ اول، عراق ۱۹۶۶ میلادی، چاپ چهارم، سوئد، ۱۹۸۸ میلادی)
۷-شرفنامه (ترجمهی شرفنامه بدلیسی از فارسی به کردی چاپ بغداد، ۱۹۶۰ میلادی)
۸-چوارینەکانی خەییام (ترجمهی رباعیات خیام به کردی سورانی) چاپ اول، عراق، ۱۹۶۸ میلادی، چاپ سوم ایران، سروش ۱۳۷۰ ه. ش.
۹-ھۆزی گاوان، ترجمه ازعربی به کردی، چاپ بغداد، ۱۹۷۳میلادی.
۱۰-مێژووی ئهردەڵان (تاریخ خاندان اردلان)اقتباس و ترجمهی تواریخ موجود دربارهی خاندان اردلان، چاپ تهران، تازه نگاه، ۱۳۸۱ ه ش
۱۱-یەک له پەنای خاڵ و سیفری بێ برانەوه(ترجمهی کتاب “یک، جلوش تا بینهایت صفرها” اثر دکتر علی شریعتی)
۱۲-دایە، باوە، کێ خراوە؟ (ترجمهی کتاب “پدر، مادر، ما متهمیم” علی شریعتی) چاپ تهران، سروش، ۱۳۵۹ ه ش.
۱۳-شەرحی دیوانی مەلای جزیری (شرح دیوان ملای جزیری، جزیری به کوردی سورانی، چاپ، تهران، سروش، ۱۳۶۱ ه ش. )
۱۴-قورئانی پیرۆز بە کوردی( ترجمهی قرآن به کردی چاپ تهران) تازه نگاه –احسان، ۱۳۸۰ ه ش.
۱۵-ترجمهی مجموعه «قانون در طب» بوعلی سینا، شامل۵ کتاب در ۷مجلد انتشارات سروش منتشر کرده است.
۱۶-پینج ئهنگوست دهبنه یهک مست(ترجمهی پنج انگشت یک مشت است) اثر بریژیت ونگور بورسکی از فارسی، چاپ تهران، کانون پرورش فکری کودکان و جوانان، ۱۳۶۲ ه .ش. چاپ دوم، انتشارات تازه نگاه، تهران، ۱۳۸۰ ه ش.
۱۷-ئاری برا، وا ڕابرا(ترجمهی آری این چنین بود برادر) اثر دکتر علی شریعتی از فارسی به کردی، ۱۳۵۸ه ش.
۱۸-عیرفان، بهرانبه ری ئازادی( ترجمهی عرفان، برابری، آزادی) اثر دکتر علی شریعتی، چاپ تهران، سروش، ۱۳۵۹ ه ش
۱۹-ترجمهی آثار البلاد و اخبار العباد به فارسی، اثر زکریا بن محمد بن محمود القزوینی، چاپ تهران، اندیشه، ۱۳۶۶ه ش.
همراه با ماموستا عباس حقیقی(شاعر بوکانی)
آثار منتشر نشده:
۱. تاریخ سلیمانیه، ترجمه از عربی به فارسی
۲. روابط فرهنگی ایران و مصر، ترجمه از عربی به فارسی
۳. فرهنگ فارسی به کردی. (ترجمهی فرهنگ عمید)
همراه با ملا محمد ربیعی
منابع مورد استفاده:
-اینتترنت
-صفحه فیس بوک آقایان:ابراهیم قزاق-ناصر سینا-ساکار صوفی زاده و صفحه عکسهای تاریخی کرد و کردستان(خانی موکریانی)
کلیه اسامی عینا کپی شده .صحت و سقم اسامی و اطلاعات مربوط به عکسها و مطالب بر عهده نویسندگان آن می باشد.
گفت و گوی استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) با کیهان فرهنگی:(بر روی ادامه مطلب کلیک نما یید)
از این رهگذر "کیهان فرهنگی "به معرفی دانشمند و شاعر توانایی کرد ،عبدالرحمان شرفکندی متخلص به "هه ژار"پرداخته است و خوش وقت است که زمانی به ملاقات ایشان رفته است که پس از یک دوره زندگی پر فراز و نشیب ،در حال حال حاضر سرگرم تلاش و کوشش علمی و فرهنگی بوده و ترجمه هایشان از عربی به فارسی و از فارسی به کردی ،یا تا کنون به چاپ رسیده یا در دست ناشران است که فهرست آنها را در همین مصاحبه ملاحظه خواهید فرمود .اثر بزرگ ایشان ،ترجمه کتاب قانون ابن سینا در 7 مجلد است تا به حال 3 مجلد آن انتشار یافته است و بقیه در دست انتشار است . استاد در جواب این سوال که چه عاملی ایشان را بر آن داشت که قتنون را ترجمه کنند ،می گویند:هزار سال و خرده ای است که ما ایرانیان به وجود شیخ الرئیس می بالیم و او را مایه ی افتخار می دانیم. اگر از ما بپرسند که آثار ابن سینا را دیده ای ، پاسخ همان پاسخ پسر عموی حَمَد است . می گوییم آقا اروپاییان به شیخ الرئیس افتخار می کنند و او را ارج می نهند. اروپا ،آقا اروپا ! فهمیدی؟ خواستم ایرانیان هم میهنم و پارسی زبانان در خارج از ایران از حلاوه های گوناگون ممتاز _که از کارگاه قنادی ابو علی سینا بیرون آمده اند_دست کم یکی را بچشند و از لیسیدن کاغذ اروپاییان بیاسیند .
میلیونها مرد و زن و بچه ی مستضعف زاغه نشین و روستایی در مملکت ما ،قبل از آنکه دستشان به دامان طبیبی برسد جانشان به لب می رسد و اگر احیاناً دستشان به طبیب رسید ، باید هرچه دارند گرو بگدارند و از بیماری نمردی از نداری بمیر ! دلم خواست روستانشینان سیه روز را بر خاصیت گیاهان ساده ی دارویی که در برزن و بر بام خانه هایشان می روید باخبر سازم . که عسی و لعل بیماری های ساده ی خود را تداوی کنند . که اگر نفعی نرسانند ، زیانی هم ندارد .دیگر از رنج سفر و خطر مطب طمطراق برخی از پزشکان سود جوی مال اندوز خانمان سوز در امان باشند .
استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) : شرح حال من چندان مهم و شنیدنی نیست . بنده در سال 1300 شمسی در مهاباد متولد شدم . ایام کودکی را در مدارس دینی و حوزه های علمی درس خواندم و تازه پا به دوران جوانی گذاشته بودم که به همراه خانواده ام به روستایی به نام طرغه در اطراف بوکان رفتیم. آن روزها به دلیل تبعیضات بسیاری که از سوی رژیم حاکم اعمال می شد بنده به سوی مسائل سیاسی کشیده شدم و ناگزیر در 24 سالگی به عراق متواری شدم.
ناصر سینا-ماموستا هژار
کرج-تابستان سال1367
ناصر سینا-ماموستا هژار-مصطفی شهریکندی(فرزند استاد)
کرج-تابستان سال1367
بنده در بغداد عضو آکادمی علمی بودم و کارهای ترجمه ی زیادی هم داشتم ،لذا وضع زندگیم خوب بود،کتابخانه ی خوبی هم داشتم اما همه ی اینها به دستور صدام مصادره کردند ،در نتیجه وقتی به ایران آمدم در نهایت فقر و تنگدستی قرار داشتم ، به این جهت خانه ای هم در اینجا به من دادند .
در ایران به منطور امرار معاش و به هر حال ارائه ی نوعی خدمت فرهنگی ، تصمیم به کار گرفتم و به انتشارات دانشگاه و جاهای دیگری رفتم .در آنجا از توان و بضاعت علمی من سوال کردند ،گفتم :من زبان عربی دوره ی جاهلیت و عربی بعد از اسلام را می دانم و با زبانهای بومی مردم عراق و لبنا ن و سوریه و مصر هم آشنایی دارم و ضمناً ترکی استانبولی و آذری را هم بلدم و چون خودم کُرد هستم ،طبعاً این زبان را هم به خوبی می دانم .
استاد هژار در بغداد
آفای فره وشی به من گفتند ، بیا کتاب قانون ابن سینا را ترجمه کن . گرچه اطلاع چندانی در مورد این کتاب نداشتم ،ولی صرفاً با این تصور که کتاب عربی را به فارسی ترجمه می کنم این کار را پذیرفتم . اما بعد وقتی کتاب را آوردم و مقداری از آن را مطالعه کردم دیدم به هیچ وجه آن طور که من تصور می کردم نیست و کاری دشوار است . بنابراین نزد ایشان برگشتم و گفتم دانسته های من بیشتر در خصوص ادبیات عرب و دواوین شعرایی نظیر متنبی و ابو نواس و بحتری است ، حتی عربی دوره ی جاهلیت را هم می دانم ، اما این کتاب در حد توان من نیست . آقای دکتر فره وشی گفت : خسته نشو ،اگر در ماه حتی یک صفحه هم ترجمه کنی برای ما کافیست . بعد قرار شد کار دیگری را هم شروع کنیم که همین فرهنگ کُردی _فارسی است . برای انجام کار هم هفته ای دو روز به پژوهشکده ی ایران زمین – که در حال حاضر وابسته به موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی است – می رفتیم .
عکاس:کریس کوچیرا-سال 1353
کیهان فرهنگی:از شرح حالتان خیلی زود گذشتید. در مورد تحصیلاتتان و فعالیت های که هنگام زندگی در بغداد داشتید می خواهیم بیشتر بدانیم .
استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) : روزی مردی عرب به نام «جه بر»وارد شهری می شود و در ضمن گردش در آن شهر سری هم به گورستان می زند .وقتی سنگ قبر ها را نگاه می کند و نوشته های روی آن را می خواند می بیند عمر همه ی مردگان شهر خیلی کم بوده و حداکثر به یک سال رسیده ،متعجب می شود ، از کسی علت را می پرسد ، او می گوید در شهر ما مرسوم است که از افراد در حال مرگ می پرسیم که چقدرزندگی را واقعاً زندگی کرده ای و خوش بوده ای ؟ و بعد همان را بر سنگ قبرش حک می کنیم و «جه بر » فکری می کند و می گوید پس شما را به خدا هر وقت من مردم روی سنگ قبرم بنویسید این شخص به محض تولد مرد .
زندگی من هم مثل زندگی «جه بر» بوده است . اما در مورد فعالیت هایم درمدتی که در بغداد بودم باید عرض کنم که در آغاز به کارهای ساده و کم در آمد مشغول بودم ولی بعد که از لبنان برگشتم ، توانستم کارهای درزمینه ی ترجمه پیدا کنم ، از جمله کتاب های عربی که در مدارس تدریس می کردند به کردی ترجمه می کردم و مقالاتی می نوشتم ، تا اینکه مجمع علمی تشکیل شد و مرا هم به عنوان عضو رسمی دعوت کردند . غیر از این مدتی هم به کار عکاسی مشغول بودم .
از راست:شیخ محمدخالد بارزانی-ادریس بارزانی-احمد دلیمی-ماموستا هژار-سید حسن اسحاقی-ماموستا هیدی(خالد حسامی)
کرج-سال؟
د ستان خوش بی ... زور جوانه دلم روشن بوه وه